۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

تو بزن تا من برقصم!

عهد کرده بودم با خودم تا اتفاقی خوشایند و یا خبری خوش دست به قلم نشم ( این قصه در مورد ورقه های امتحانم نیز! صادق بود) بس که خودمم خسته شدم از این همه نبشته های پر سوز و گداز و هجرانی های غم زده، ولی خب روزگار منو از رو برد، دل کوچیکم داشت می ترکید، تاب نیاوردم!
به قول و عهد برادران، قرار بازداشت موقت و کاملا قانونی!! میلاد فردا 9 بهمن تموم می شه، امید بستیم به یه جو شرافت و صداقت که انشاء الله برقرار باشه و دوستمون بعد از 60 روز حبس در انفرادی 209، رنگ آسمون خاکستری شهر وببینه!
خبر از خان داداش سیاووشم و همکلاسی ام، ارسلان هم که برادران سخت در تلاش شبانه روزی مشغول اکتشافات در زندگی شخصی دستگیرشدگان روز عاشورا هستند و از هیچ سرابی هم برای پرونده سازی برای دوستان ما دریغ نمی کنند!
خبر احکام رسیده و در راه! بچه های بین الملل هم که گویای وضعیت و احوال ما هست!پس زیاده عرضی نیست جز فغان از غم دوری یار!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر