۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

لطفا زودتر آزاد شید رفقا!



جمعی از نسوان دانشگاه دوره اش کرده اند، از دور که می بینمش تقریبا راه رفتنم حالت دو می گیرد، اوهم برایم دست تکان می دهد و لبخند می زند، چقدر نگرانش بودم، خدایا شکر.
دارد تجربه ییک هفته ای حبسش را در زندان رجایی شهر، بند 8 سپاه با آب و تاب تعریف می کند. از انفرادی می گوید اینکه به خدا خیلی نزدیکتر شده و الان روزه است، اینکه از سربازی دیگر واهمه ای ندارد و برایش هیچ شده، از 2 بازجویی سنگینش می گوید، کیفش کوک است، احساس پیروزی دارد. شیطنتم می گیرد کمی حالش را اخذ کنم! می پرسم چند روز انفرادی بودی با صدایی کش دار می گوید 24 ساعـــــــت! می پرسم سخت بود؟ در پاسخ متاثر می شود سر پایین می اندازد، صدایش محزون است : وحشتناک بود، یه خلاء پر از سکوت و یه بی پناهی عجیب و مطلق که روحت را با خدا پیوند می دهد، می گویم میلاد را می شناسی؟ 80 روزی می شود میهمان اوین است و تا آنجایی که من خبر دارم همه را در انفرادی 2 در 2 سپری کرده. خشکش می زند! لبخند روی لبانش محو می شود معصومانه می پرسد : اونوقت زنده است؟ از حالتش می زنم زیر خنده می گویم بله، خدارو شکر تا بحال هم کم نیاورده، می پرسد مشایرش به جاست؟ مجنون نشده؟ می گویم مادرش گفته خوب بوده چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ روحی، می گویم این اولین تجربه ی بازداشت طویل المدتش بوده و هم سن و سال ماست اضافه می کنم در 2 هفته 10 بازجویی مداوم داشته می گویم ...
خودم حالم بد می شود بس می کنم، سکوت سنگین فضا را وهم آلود کرده، فکری است، انگار خوره ای مغزش را گاز بزند...
خودش را بیرون می کشد، می پرسد وسایلم را کی پس می دهند؟ حوصله ام سر رفت!
آی! با شما 6 نفرم! مگر قرار نبود بت نسازیم و قهرمان پروری نکنیم؟ مگر قرار نگذاشتیم مطالبه محور باشیم؟ بس کنید! ما قهرمان نمی خواهیم، تا کی بار یک جنبش را می خواهید این طور بر شانه های نحیفتان به دوش کشین؟ ما پوسیدنتان را در کنج زندان به قیمت حفظ آبروی جنبش دانشجوی نمی خواهیم! لطفا زودتر آزاد شوید! خلاء جای خالیتان دارد مارا می بلعد!


چیستی ... 2!


بارها به شخصه شاهد بوده ام که دانشجویان محقق نما در رشته ی تخصصی خود برای اخذ مرجع و کتاب ایده آل خود دست به دامان یاشار شده اند و حداقل با فهرست 8،7 کتاب با توضیح تفضیلی در باب فصول مرتبط با موضوع تحقیقشان خوشحال و راضی از حضورش مرخص شده اند. لازم به ذکر است به دلیل همین دست گشاده ای هایش در هر حوزه ومسلک نفوذ و احترام داشته ودر حوزه ی اجتماعی و روابط عمومی همین بس که بگویم بعد از 2 سال فارغ التحصیل شدنش از دانشگاه، هم دانشگاهی های سابقش در اعتراض به دستگیری وی در روز 13 آبان جلسه ی سخنرانی نماینده ای معلوم الحال را منهدم نموده و دامنه را تا سطح وسیعی از محوطه ی دانشگاه می کشانند برای آزادی اش فریاد می زنند و شعار می دهند ، همچنین بعد از 19 روز که خلاصی می یابد به افتخارش در دانشگاه شیرینی پخش می کنند و جشن می گیرنداز ذوق مرگی فراوان/ می شد چهره ی مستاصل مسئولین مربوطه را در واکنش به اصطلاح آنان فاجعه قاب کرد بس که در آن موج می زد این حس ناکامی در خدشه دار کردن عزیزی که زور زدند پایین بکشندش با انواع تهمت و دروغ و پرونده سازی، ولی نشد! هنوز هم بعد از 2 سال که در بین ما حضور فیزیکی مستمر ندارد نامش در بازجویی ها به کرات برده می شود، داغش سنگین است عجیب! یادم نمی رود بعد از فارغ التحصیل شدنش که به دانشگاه گاه گاهی سر می زد انگار به جان حراستی ها جانور انداخته اند! به دستور بالا! اتاق به اتاق پی اش می گشتند تا از دانشگاهش بیرونش کنند، هرچند همواره آرزو به دل مایوس می شدند!
در حوزه ی شناخت شخصی از او باید بگویم که وی تخصصی شگرف در ضایع کردن من داشت! هرچند این منی که می گویم نیم من هم نمی شود در برابرش. همچنین او را می توان از معدود تحریف کنندگان سبک انتزاعی شعر در قالب عمل دانست که شاهد این مدعا شعری از مولاناست بدین مضمون که : ماییم وموج سودا/ شب تا ب روز تنها/ بخوام میام می بخشم/ بخوامم می رم ره می کنم، همینه که هست! نمی فهمی دیگه!/ مستعد پرورش استعداد در افراد، دادن روحیه و اعتماد به نفس از طریق تشویق به همسن وسالان، اگر با او قراری داری باید فرضت بر 90 درصد بلکه بیشتر باشد که سرکاری! چون احیانا در بین راه جایی مجذوب هنر، کتاب یا بحثی شده است، اگر همکار اویی بدان نیمی از وقتت را باید صرف یافتن او کنی، برای گرفتن یک امضاء، مناسبات اداری معمول و یا حتی جلسات شورای مرکزی! قطعا بخواهم توصیفش کنم در یک جمله می گنجد اگر دال بر گستاخی ام به تقلید از دکتر شریعتی نباشد:
یاشار، یاشار است!
وی مدعی زنده بر این ادعاست که می توان صبح به صبح حتی در آینه هم نگاه نکرد، موی سر را با ماشین 4 تراشید ولی جماعتی دانشگاهی را شیفته ی خود کرد وکلی خاطرخواه دست و پا کرد! بخواهم از او بنویسم نباید قلم زمین بگذارم، از حلقه های اشک در چشمانش در حین عنوان زندگی پسرکی فقیر تا مقاله ها سخنرانی ها و مباحثاتش و حتی تاثیر شگرفی که بر زندگی هریک از ما داشته است می توان سطرها نوشت، این ها تنها چکیده ای از پدیده ای بود که دربین ما به یاشار مشهور است، در وقت محدود و فضای دانشگاه در فاصله ی سنی 18 تا 22 سالگی او
حال حدس بزنید او در این لحظه کجاست؟ در محفل تقدیر از جوانان نمونه و تلاشگر این کهن بوم وبر؟ نه اشتباه حدس زدید! او در زندان اوین در این هوای دیوانه آب خنک می خورد!
حالت تهوع دارم، حالم از خودم، نوشتنم واین آزادی دروغینم بهم می خورد.


در چیستی یاشار دارالشفاء!



آن حافظ 13 جزء قرآن، آن نابغه ی خرخوان، آن اصلِ کتابخوان، آن دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران، آن زبده هنرمندان، آن فعال حقوق کارگران، آن مدافع همیشگی حقوق زنان، آن با معرفت ترین دوستان، آن به چالش گیرنده ی واژه ی انسان، اندر حکایت شیخ یاشار دارالشفاء (علیه الرحمه) ملقب به زبل خان.
وی زاده ی ماه اسد به سال 1365 ه.ش می باشد( در این باب اختلاف نظر بر علما حادث است، شاید هم 1364، الله اعلم). دیپلمه در رشته ی علوم انسانی و فارغ از مقطع تحصیلی کارشناسی در رشته ی مدیریت صنعتی از دانشگاه بین المللی امام خمینی. اطلاع دقیق داریم جزء دانشجویان ممتاز بوده و طی 4 سال تنا 4 واحد درسی افتاده داشته است (خداوند مهربان بسیار مارا دوست داشت و ما نیز بسیار سپاس گزار اوییم که یاشار را با پس گردنی به دانشگاهمان هبوط داد) وی در کنکور سراسری کارشناسی ارشد رتبه ی 4 را کسب نموده و هم اکنون اتمسفر دانشگاه تهران از دمش عطرآگین است! (قابل توجه کلاغ سیاه عزیز)
تا اینجا می توان او را یک انسان عادی ولی موفق پنداشت اما در ادامه باید اضافه کنم وی نوازنده ای متبحر در سازهای دف و تنبک است و حتی به افتخار معیت و هم نوازی تارِ برادریک دهن آواز مهمانمان کرد که بس کافی بود ذوب صوتش شویم.وی همچنین 1 دوره دبیر انجمن موسیقی دانشگاه بود و موسیقی نیز تدریس می کرد ، همچنین 2 دوره دبیر انجمن تئاتر بود ودر قالب بازیگر ونیز کارگردان ایفای وظیفه می نمود. از جمله افاضاتش در این باب اجرای نمایشنامه ای از بهرام بیضایی در سالن اجتماعات مرکزی دانشگاه بوده که در دو وجه بازیگر و کارگردان دست کم 1000 نفر را میخکوب هنر خود کرد. وی در سیاست نیز دستی دارد، به محض ورود به دانشگاه و اخذ توفیق شروع به انتشار نشریه ای تک نفره می کند که در ادامه ی کوتاهش توقیف و مدیر مسئولی به طور اشد از وی سلب می شود، هرچند تنها نام او به عنوان نویسنده روی جلد مجلات دانشجویی فروششان را تضمین می کرد. 4 دوره عضو ثابت شورای مرکزی تشکل اصلاح طلب دانشگاه و 2 دوره دبیرکلی آن را به عهده داشت.
مستعمان وی را در راستای لمسی عضلات صورت و بهت چشمان با تخفیف می توان با حضار در جلسه ی سخنرانی الهی قمشه ای قیاس نمود! از وی به کرات نقل شده که اگر روزی کتاب نخواند می میرد، در حوزه ی علاقه مندی های وی در بحث مطالعه می توان به فلسفه، سیاست، جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ و... اشاره داشت و حتی تا شعر، موسیقی، نمایش نامه ورمان هم پیش رفت.

ادامه دارد ...

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

یاشار را آزاد کنیدِ 2!



یاشار دارالشفاء، فعال دانشجویی و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران و همچنین دبیر اسبق تشکل اصلاح طلب دانشگاه بین المللی قزوین مجدداً بازداشت.

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

مرگ جی.دی.سلینجر


نویسنده ی محبوب من!

این روزها هولدون کالفیلد تخسِ واقعی من بیش از همیشه شبیه هولدونِ داستان های تو شده!

راستی از طرف من به آلبر کاموی عزیزم سلام برسان و بگو 63 روز است بیگانه ی من را در سلولی 2*2 اسیر کرده اند، بگو ...

11


یازده صبحِ یازدهمین روزِ یازدهمین ماه سال! احضار اینجانب به ستاد خبری و پاپی شدن برادرانی محترم و عصبی و پر استرس مبنی بر پذیرش اتهاماتی که تو چارت تفهیم اتهام بنده ذکر شده و به هر قیمت باید اثبات بشه و من باید بهشون اعتراف کنم!

خانم ( ... )، صادق باشید! با ما همکاری کنید!!! دنیای غریبی است، چه ساده و بی مهابا خود را حق می دانند!

ساعات سختی بود، دلم پیش دوستام بود که چی کشیدن از دست این بایدهای ظالمانه ی لعنتی تو این مدت !

دلم براشون یه ذره شده :(