امروز صدو یکمین روز بازداشت میلاد اسدیِ، مهدی عربشاهی و مرتضی سیمیاری دیروز با قرار وثیقه آزاد شدن که با این حساب از اعضای شورای مرکزی تحکیم میلاد و بهاره موندن اُنور دیوار، یاشار دارالشفاء هم دو سه روزی هست آزاد شده و بچه ها دوباره به افتخار آزادیش توی دانشگاه دوران لیسانسش شیرینی پخش کردن، حتم دارم مادر و برادرش الان خیلی خوشحالن، خان داداشم و دیدم مدتی پیش، اینقدر جیغ کشیدم که بنده خدا شوکه شده بود، ارسلان هم کلاسیم از روز عاشورا اوینِ، آزاد شده های هم ردیفش از فشار عجیب غریب بازجوها روی ارسلان خبر دادن که واقعا برای من جای شگفتی و تعجب داره ...
دیروز عقد دوتا از دوستانِ تازه از بند رهیده بود، خطبه رو سید محمد خاتمی جاری کرد و من واقعاخوشحالم براشون، انشاء الله که خوشبخت بشن، برای این با هم بودن خیلی سختی کشیدن ...
حس می کنم از دنیای واقعی و آدمها جدا شدم، توی حباب ام، یه حباب کدر از جنس مایع ظرفشویی نامرغوب، تنها، فقط می تونم نظاره گر باشم، شاید دچار تهوع سارتری شدم یا فوبیا گرفتم، شاید مثل بیگانه در جزیره ای مثلا مالایا گرفتار شدم بین یه عده سرسامی آموک دار! شاید هم به ماخولیای معروف دچار شدم. عید نیست. هست؟ من که احساسش نمی کنم. یک ماهی میشه کاوه رو ندیدم مطمئنم اون می تونه مرضمو تشخیص بده ...
امیدوارم هرچه زودتر همه ی دوستان رو آزاد و سرحال و سلامت ببینم، انشاء الله هرچه زودتر همه آزاد شن! چه از زندان و چه از سرسامِ برادرکشی ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر